آخ جون بهم مرخصی دادن
سلام گل زیبای مامان ،دخترک ماهروی من مامانی باید از اول بهمن میرفتم سر کار خیلی سخت بود تو رو تو پتو میپیچیدم و کله سحر تو سرمای زمستون میبردم خونه مامانی جون و بنده خدا مامانی جون و از خواب بیدار میکردیم .
گاهی اوقات تو خواب بودی و بیدار نمیشدی که خیلی خوب بود و دختر گلم اذیت نمیشد،ولی بعضی اوقات هم بیدار میشدی و با خنده این ور و اونورو نگاه میکردی و مامانی جونو کلی بیدار نگه میداشتی منم سریع تورو تحویل میدادم و میدوییدم سر کار که دیرم نشه ولی تمام فکرم خونه بود و پیش تو...
خیلی ناراحت بودم که ازت دور بودم و بیشتر فکرمو بد شیر خوردنت مشغول میکرد آخه گلم فقط دلش می می میخواست و با شیشه دشمن سرسخت بود
از ساعتی که میذاشتمت تا بیام خونه یعنی ساعت سه و نیم صدو بیستا نهایت میخوردی که خیلی کم بود و منم خیلی غصه میخوردم بنده خدا مامانی جون و خاله نگیسا کلی برات زحمت میکشیدن و از خواب و آرامششون برات میزدن ولی باز من همش استرس بد شیر خوردنتو داشتم از سر کار که میومدم کوچه مامان اینا رو میدوییدم که چند ثانیه زودتر برسم.
دوهفته از کارم گذشت دیدم بدون تو دارم میمیرم واقعا طاقت دوریتو نداشتم درخواست مرخصی دادم تا بعد عید اصلا انتظار جواب مثبت نداشتم آخه یکسال بود که تو مرخصی بودم ،ولی از اونجایی که خدا خیلی مهربونه و دید یه مادر چه جوری برای دیدن دخترش دلش میلرزه به دعاهای من گوش داد و ادارمون بهم دو ماه مرخصی اونم با حقوووووووق داد!!!!!!واقعا از خوشحالی داشتم بال در میاوردم الهی شکرت که انقدر خوبی
مامانی جونم دیگه صبحها وقتی چشم نازتو باز میکنی من کنارتم وقتی با اون صورت ماهت لبخند میزنی در آغوش منی واااااای خدا چه لذتی داره مادر شدن از ته دلم آرزو میکنم همه این لحظه های ناب رو تجربه کنن مخصوصا خاله مریم که کلی هم زحمت مارو کشیده
دخترم این رو بدون با بودن تو خیلی خوشحالم تو برای من مثل یه معجزه میمونی معجزه ای که هرگز تکراری نمیشه هر شبی که میخوابم و هر روزی که بیدار میشم از خدا میپرسم من چه کاری کردم که منو لایق همچین فرشته ای دونسته
مرسی خدای خوبم