دومین عید فرشته نازززم
وقتی مادر میشی دنیات کوچیک میشه.... اینقدر کوچیک که هیچ کس غیر از خودت این دنیا رو نمیبینه ... دنیات میشه عروسک ها و اساب بازی ... دنیات میشه رنگها ... دنیات میشه لباسهای چین واچین .... با کودکت شیر میخوری... چهار دست و پا میری... با کودکت رشد میکنی ... بزرگ میشی ... اینقدر بزرگ که همه با یک نگاه میفهمن مادری ... یهویی کوه میشی . توانت میشه 100 برابر ... دیگه مریض نمیشی . دیگه نمی نالی . وقتی مادر میشی حتی به ترس از سوسک هم غلبه میکنی ... وقتی مادر میشی دنیات میشه تغذیه و آموزش و پرورش . دیگه وقت نداری یه صبح تا شب بری خرید واسه یه مانتو ... وقتت میشه طلای هزار عیار! نایاب نایاب ... وقتت میشه کودکت ... حالا کوه شدی و اون میخواد ازت بره بالا ! قدرتمند میشی ولی باز دنیایت کوچیکه . دنیات اندازه دل کودکته !!! خدارو شکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر میــــــــــــــــــــکنم من یــــــــــــک مـــــــــــــادرم
عزیز دل مامانی دومین ساله که وجود گرمت و لحظه سال تحویل با تمام وجودم احساس میکنم و خدارو هزاران هزار بار شکرررر بابت داشتنت و بوییدنت
عشق مامان لحظه سال تحویل خواب بودی عزیزم و منم دلم نیومد بیدارت کنم . من و بابایی بیدار بودیم و شکرگزار خدا بابت هدیه به این زیبایی
بعد سال تحویل سریع به اتاقت اومدیم و تو همون خواب بغلت کردیم و بوسیدیمت و غرق در آرامش خوابت شدیم .
منم بعدش بهت شیر دادم . خودم عاشق این لحظم نمیدونی با چه لذتی شیر میخوری و به قول بابات که میگه آیلی با تو نیایش میکنه موقع شیر خوردن و واقعااا همینطوره
روز دوم عید به اتفاق مامانی و بابایی و خاله نگیسا و آروین جون و ملیحه جون رفتیم شمال اونجاهم همه خاله ها بودن خیلی خوش گذشت مخصوصا با وجود تو و آروین که تمام لحظاتمون غرق در شادی کودکانتون میشد.
مخصوصا شبا موقع رختخواب انداختن خیلیییی عشق میکردی از رختخوابا بالا پایین میپریدی . بزوووور ساعت 3 نصفه شب با هر بدبختی بود میخوابوندمت
روزا هم با بابایی و آروین تو حیاط عزیز بازی میکردی
عزیز دلم چند تا از عکسای نازتو سر سفره هفت سین میزارم و بعدا هم عکسای شمال و میزارم
مامانی عاشقته مهربووون خوش اخلاقم
در آخر پست هم دعامون اینه: خدای مهربووونم کمک کن به خاله مریم جون که یه نی نی خوشگل و صحیح و سلامت زودی بیاد تو دلش....الهــــــــــــی آمیــــــــــــن.....