آخ جون بهم مرخصی دادن
سلام گل زیبای مامان ،دخترک ماهروی من مامانی باید از اول بهمن میرفتم سر کار خیلی سخت بود تو رو تو پتو میپیچیدم و کله سحر تو سرمای زمستون میبردم خونه مامانی جون و بنده خدا مامانی جون و از خواب بیدار میکردیم . گاهی اوقات تو خواب بودی و بیدار نمیشدی که خیلی خوب بود و دختر گلم اذیت نمیشد،ولی بعضی اوقات هم بیدار میشدی و با خنده این ور و اونورو نگاه میکردی و مامانی جونو کلی بیدار نگه میداشتی منم سریع تورو تحویل میدادم و میدوییدم سر کار که دیرم نشه ولی تمام فکرم خونه بود و پیش تو... خیلی ناراحت بودم که ازت دور بودم و بیشتر فکرمو بد شیر خوردنت مشغول میکرد آخه گلم فقط دلش می می میخواست و با شیشه دشمن سرسخت بود ا...