آیلیآیلی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان و بابایی

جشن تولد یک سالگی

  سلام مامانی جونم .خیلی وقته میخوام عکسای ناز یکسالگیتو بزارم ولی وقت نمیشه ...شرمندتم... دختر نازم از جشن زیبای تولدت بگم که خیلی بهمون خوش گذشت و دست خاله مریمت دوست خوب و مهربون مامانی درد نکنه که خونه نوساز و بزرگشو در اختیار ما گذاشت که برات یه تولد خوب بگیریم . آخه دخترم من همیشه میگفتم بچه دار که شدم سال اول یه تولد خوب میگیرم ولی هر کاری میکردم یه جای خوب نمیتونستم جور کنم تا اینکه خاله مریم مهربون پیشنهاد کرد که خونه اونا جشنمونو بگیریم منو بابایی هم از ذوق این شکلی شدیم و سریع مهمونامونو دعوت کردیم کارت تولدتو چاپ کردیم و همچنین من از قبل دنبال یه تم تک که فقط و فقط مال آیلیم باشه بودم و با مامان جون هفت مدل غذا و چ...
14 شهريور 1393

تولد یکسالگی عمرم

سلام مامانی جون ماهک من فرشته من خدارو هزاران بار شکر میکنم بابت یک سال بودن با تو یک سالی توام با خوشحالی و عشق و نگرانی ... خیلی حس خوبیه داشتن فرزند ...اونم دختر که همیشه آرزوم بود... مامانی جونم پارسال همچین روزی خدا یکی از فرشته هاشو برام فرستاد از همون اول یه تیکه جواهر بودی آروم... مهربون ...همیشه همه دوستت داشتن چون واقعااا دوست داشتنی بودی... روزسیزده  مرداد سال نود و دو نزدیک سحر بود و ماه رمضان ساعت سه و بیست ویک دقیقه ....چه روز و چه ساعتی خدایااااا.... دستان توانمند دکتر معینی برای اولین بار فرشتمو نشونم داد... ذوق داشتم...درد نداشتم...قلبم میتپید...خوشحال...وای خدا مااااااااااادر شدم ..بلاخره ...صورتتو چسبوندن به صور...
13 مرداد 1393

یازدهمین ماهگرد

 زیبا روی من سلام.....ماه من سلام... جون مادر سلام....امید زندگانیم سلام ای که وجودت آرامش قلب من است .... بودنت بزرگترین سرمایه زندگیم ...و داشتنت بزرگترین محبت پروردگار مهربونم به من.... مامانی این روزا همه از من شاکین ... چرا نیستی..کم پیدایی..نمیای...خودشو گرفته...همش میگه درگیرم پس ما داریم خودمونو باد میزنیم..... دلم میگیره از این همه بی عدالتی ...آخه مگه من چقدر جون دارم از صبح سرکار بعدشم که دوست دارم تمام وقتمو حتی زمان استراحتمو با تو و در کنار تو باشم راحت به دستت نیاوردم که راحت ازت رد شم ...آیلی مامان خداروشکر دختری،بعدا که بزرگتر شی تمام درد دلهامو گوش میدی و به مامانت حق میدی. بگذریم ...بریم سراغ یازدهمین ماهگردت ...
20 تير 1393

تولد مهرسام گل

 سلام کوچولوی ملوس مامان  بیست و دوم خرداد تولد مهرسام ناز دعوت شدیم چقدر دوست داشتم دوستای خوبمو ببینم دوستایی که از زمانی که تو تو دلم بودی اونا هم مثل من نی نی تو دلشون داشتن .چقدر مرهم بودیم برای غصه ها و دل نگرانی های هم..الان هم که خدا شماها رو به ما داده باز همچنان دوستیهامون پابرجا و محکم تر شده .. دوستتون دارم دوستهای مهربونم  تو تولد مهرسام کوچولو جای صدف جون و ندا جون خیلی خالی بود و همچنین تو عکسا جای آدرین ناز و آریان عسل. لیلا جونم دستت درد نکنه خیلی تولد خوبی بود انشااله جشن فارغ التحصیلی مهرسام جون اینم دختر نازمن قربونت برم عزیز دوردونه. اسم دوستای نازت تارا جون .برسین جون.نیکی جون.پوریا جون.الی...
20 تير 1393

دهمین ماهگرد

سلام عشق زیبای مامان خیلی وقته نتونستم سری به وبلاگت بزنم خیلی خیلی سرم شلوغه صبح که از خواب بیدار میشم سریع آماده میشیم و آروم بغلت میکنم که بیدار نشی و با کلی زحمت با بابایی میرسونیمت خونه مامان جون گاهی خواب تحویلت میدیم و گاهی هم بیدار میشی و خوشحال از اینکه بیرونی آخه دخمل نازم عاشق ددر رفتنه قربونش برم من بعد از اینکه به مامان جون دادیمت تازه بابایی اگه روزش باشه منو میرسونه سر کار و تا دو و نیم ،سه سر کارم و بعدش به خاطر اینکه زود برسم آژانس میگیرم میام خونه مامان جون و تا منو میبینی ذوق میکنی و میای بهم میچسبی و بغل هیچکس نمیری و بعدش یا بابا جون منو میرسونه که خیلی زحمت میکشه بنده خدا واقعا خدا خیرشون بده مامان و بابام خیلی کم...
8 تير 1393

برای مادرم

وقتی مادر باشی : به تمام غصه های دنیا میخندی تا گلت بخندد وقتی مادر باشی : سر سختانه با تمام مشکلات میجنگی تا مبادا خمی به ابروی نازنینت بیاد مادر که هستی : دلی داری به وسعت دریا...بسان کوه محکم هستی و استوار ...آغوشی گشوده برای تمام غصه های فرزندت.... مادر که هستی با یک دقیقه تاخیر قرزندنت دلت از سینه کنده میشه ...ثانیه ه برات سالها طول میکشه تا چگر گوشت درو باز کنه... مادر که باشی دیگه از خرید برای خودت لذت نمیبری و دوست داری فقط و فقط برای دردانه ات بهترین چیز ها رو بخری مادر که شدم عمق مادر شدن را فهمیدم   مادر مهربونم قربون اون دستهای همیشه نوازشگرت بشم برای من خیلی زحمت کشیدی، الان میفهمم که ...
15 ارديبهشت 1393

نهمین ماهگرد عسلم

لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ... تا بخوانی و بفهمی چقدر دوستت دارم ... تا بدانی وجودت مایه آرامش من است  ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ... لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را که با وجود تو نورانی شده ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، تویی که میدانی دلیل بودن منی. فرشته نازم 9 ماهگیت مبارک.... ماهگرد این ماهتو من و بابایی با شما 3 تایی گرفتیم  و دیگه مهمون دعوت نکردیم .عشق نازم خیلی خانوم شدی دیگه معنای همه چیزو میفهمی...مامان قربونت بره  که وقتی از سر کار میام اینطوری برام بیتابی میکنی ... الهی فدات شم منو ببخش که...
15 ارديبهشت 1393

با تو بهشتی میشوم

ماهک من: با تو حرف میزنم ، با تویی که تمام شوق و تمنای منی ، با تویی که تمام لبخندهای منو با لبخند زیبایت جواب میدهی، با تویی که میدانی چقدر برایم عزیزی ، با چه عشقی به خاطرت زنده ام ، با وجود تو همه سختها  آسان میشود، نباید ها ..باید، زشتیها .. زیبا، با وجود تو دیگر از هیچ چیز و هیچ کس نمیترسم ،قلبم با دیدن آرامشت لبریز از شوق میشود . دخترکم تولد تو بهترین اتفاق زندگی من بود با وجود تو یه آدم دیگه شدم قلبم بزرگ شده احساسم قوی شده ، با تمام وجود و با تک تک سلول های بدنم عاشقانه دوستت دارم ...
15 ارديبهشت 1393

تولد الینا کوچولو

29 فروردین دوست خوبم مریم ما رو تولد دختر نازش الینا نانازی دعوت کرد خیلی خیلی خوش گذشت . من خیلی وقت بود منتظر این تولد بودم مامانی. آخه پارسال تولد یک سالگی الینا جون تو تو شکم من بودی مریم جون همه رو دعوت کرد برای تولد حتی منو ولی من به خاطر شرایطی که داشتم نمیتونستم برم هیچ وقت یادم نمیره که چقدردوست داشتم برم و همش دلم پیش دوستام بود تو تولد . ولی امسال با بودن تو تولد هم خیلی خوب بود دوستای نازمو که خیلی وقت بود دوست داشتم روی ماه خودشونو و نی نی هاشونو ببینم دیدم مریم جون مثل همونی که تو تصوراتم بود ..بود.. مهربون .. بی ریا.. دوست داشتنی مریم جونم دستت درد نکنه خیلی تولد خوبی بود و خیلی زحمت کشیده بودی همه چی هم خیل...
14 ارديبهشت 1393