آیلیآیلی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان و بابایی

هشتمین ماهگرد آیلی من

سلام سلام عشق مامان قربون اون صورت ماهت بشم من هشت ماهه شدی گل ناز من مامان قربون اون قد و بالات بره هشت ماهه که اومدی پیش من ..من به معنای واقعی کلمه ذوق زدم خیلی خوشحالم که تو رو دارم برای هشتمین ماهگردت رفتیم خونه دوستم الناز و یه یک بی بی هم خریدیم و یه تولد خوب برات گرفتیم . خیلی خوب بود دست خاله الناز درد نکنه اینم عکسای قشنگت مامانی     ...
1 ارديبهشت 1393

نی نی های بهشتی من

سلام دختر ناز و خوشگلم اومدم یه خورده باهات درد دل کنم، اومدم بگم این روزا دلم خیلی هوای داداشیتو کرده دقیقا پارسال همین روز بود که رفتیم پیش دکتر معینی عزیز ، اونروز خیلی حالم خوب بود چون میرفتیم سونوگرافی سلامت جنین و من شماهارو کامل میدیدم  خیلی خیلی ذوق داشتم آخه عاشقانه دوستون داشتم خدا بهم یه دختر و پسر ناز داده بود و من از این بابت خیلی خوشحال بودم، رفتم رو تخت سونو خوابیدم و دکتر شروع کرد به سونوگرافی یهو پا شد رفت پشت کامپیوترش نشست و گفت دفعه قبل کی اومدی پیشم گفتم 20 اسفند گفت هر دو تا بچت اونموقع خوب بودن؟؟ منم گفتم آره و جنسیتم بهم گفته بودین دوباره اومد پشت مانیتور سونوگرافی و گفت پسرت قلبش وایساده ...... الهی من ...
20 فروردين 1393

مسافرت عید خونه عزیز جونم

دختر زیبای مامان امسال عید خیلی خوبی داشتیم با وجود تو دختر ناز و دلربام همه جا بهمون خوش گذشت ،قربون اخلاق خوبت برم من که همه عاشقتن. مسافرت با مامان جون و بابا جون و خاله نگیسا رفتیم انزلی خونه عزیز خیلی بهمون خوش گذشت و دخمل نازمم اصلا اذیتم نکرد و خیلی خوش اخلاق بود  ،فدات بشم من نخودم. دست دایی خلیل و زندایی مسی و سمانه و صبا و عزیز جونم درد نکنه که باعث شدن این همه به ما خوش بگذره... دوستت دارم دخترک ماهم واقعا اسم آیلی:ماهرو برازندته واقعا ماه  و خوش اخلاقی دردونه من راستی گلکم حسابی لب ساحل خاک بازی کردی قربون اون دستای کوشولوت برم من             ...
14 فروردين 1393

اولین عید فرشته نازم

خدای بزرگم واقعااا شکر گزارتم باورم نمیشه امسال منو به بزرگترین آرزوی زندگیم رسوندی ،هر سال لحظه تحویل سال بزرگترین آرزوم داشتن یه نی نی سالم و صالح زیبارو و زیبا خو بود . عیدها یکی پس از دیگری میومدن و سال تموم میشد و من همچنان با آرزوی بزرگم سر سفره هفت سین مینشستم . ولی امسال عید رنگ و بوی دیگری داره بوی عشق میده مثل رنگین کمان رنگارنگه همه جا به خاطر وجود تو نورانیه ،خدا امسال منو به آرزوم رسوند سر سفره هفت سین واقعا نمیدونستم چه دعایی کنم فقط شاکر خدای خوب و مهربونم هستم که بعد از گذروندن اون دوره سخت تو زندگیم تو رو به من هدیه داد. چه هدیه زیبایی همونی که از خدا میخواستم . خدای بزرگم مرسی که امسال دلم و نورانی کردی قربون بزرگیت بر...
14 فروردين 1393

هفتمین ماهگرد

عزیز دل مامانی دختر خوشگل من هفت ماهه شده خدای من کوچولوی نازم دیگه داره برای خودش خانومی میشه . عاشقتم دختر ناز و قشنگم ،از بودن باهات سیر نمیشم خدا رو از بابت داشتنت هزاران هزار بار شکر میکنم برای ماهگردت ملیحه جون و حامد جون ،آذین جون و امیرخان،ماماان مرجان و بابا ساسان و داداشی مهرسام اومده بودن خیلی خوب بود و بهمون خوش گذشت.                   ...
14 فروردين 1393

وروجک من

 سلام وروجک خانووووم عسل مامان هر چی از شیطنت هات بگم کم گفتم ماشااله خیلی شیطوت و بامزه شدی ،قشنگ رو روروءکت میشینی و گاهی اوقات که ذوق میکنی تو روروءک وامیستی با تمام اسباب بازی های جلوش بازی میکنی و تو دهنت میکنی ،مامانی انقدر چیزای کثیف تو دهنت نکن مریض میشی ها ... تاازت یه لحظه غافل میشم میبینم یه چیزی کردی تو دهنت .. عاشق ددری و وقتی لباس تنت میکنم میفهمی میخوایم بریم ددر کلی خوشحال میشی و تو ماشین دیگه نمیخوابی یا با دنده ور میری یا ضبط ماشین یا پاهای خودت خلاصه که عاشقتم فضول خانووووم بابایی تا از سر کار میاد یه خنده ملیح بهش میکنی و دوست داری بغلت کنه هی براش دست و پا میزنی .. قربونت برم که دیگه میتونی بشینی موش ...
27 اسفند 1392

200 روز گذشت

عزیز دل مامان الان دقیقا دویست روزه که خدا گل زیبایی مثل شما رو به من داده دویست روز عشق و شادی و سرور. مامانی هیچوقت یادم نمیره زمانی که میخواستی بدنیا بیای یه صدای بلند شنیدم پرسیدم این صدا چیه گفتن میخواد دخترت بدنیا بیاد وقتی برای اولین بار دیدمت نمیدوووووونی چه حس قشنگی داشتم وقتی گریه میکردی و صورتتو به صورت من چسبوندن دستتو گذاشتی رو لپم و آروم شدی منم هی قربون صدقت میرفتم باورم نمیشد که دختر منی فقط و فقط مال من به من مامان میگی نه هیچ کس دیگه ای تو بغل من آروم میشی وای خدای من چه حس زیبایی... خدایا از اینکه زن آفریده شدم و میتونم این لذت و با تک تک سلولهی بدنم بچشم ممنونم. دختر ماهروی من بدون که مامان و بابا عاشقانه دوس...
4 اسفند 1392

اولین مریضی

الهی مامان بمیره برات گلکم مریض شدی با تب سی و هشت درجه و گاهی به سی و نه هم میرسید چقدر غصه میخوردم برات انقدر آرومی که دلم برای مظلومیتت کباب بود عشق مامان سه روز کامل تب داشتی بردمت یه دکتر دم خونمون گفت عفونت ادراری داری هرچه زودتر بستری !!!!!!واااای منو میگی داشتم میمردم خیلی داغون شدم ولی بابایی دلداریم داد گفت :  چرت میگه بریم یه دکتر دیگه بردمت درمانگاه بهراد دکتر اونجا گفت این حرفا چیه تازه اگه عفونت هم باشه با آزمایش ادرار معلو م میشه و بعد هم با دارو خوب میشه خدا خیرش بده منو از نگرانی درآورد .فرداش رفتم پیش دکتر خودش باستانی زاده  دو ساعت تو راه بودیم تا رسیدیم خداروشکر توهم تبت کمتر شده بود خلاصه دکتر معاینه ...
2 اسفند 1392

عزیز دلم خانوم شده

دخترک گل مامان عزیز دلم از چی بگم که ثانیه ثانیه بودن با تو برام لذت بخش و شیرینه گل زیبای من خیلی وقته که با اسباب بازیهات بازی میکنی و اصلا برات تکراری نمیشن ،عاشق عروسکی و باهاشون کلی سرگرم میشی و مدام دست و پاهاشونو میخوری . همکار بابایی رفته بود مشهد برات یه عروسک آورد که شعر فارسی میخونه عاشق اونی و کلی باهاش سرگرم میشی. اگه حواسمون بهت نباشه صدامون میکنی و تا نگات میکنیم سرتو میندازی پایین و کار خودتو میکنی.گل نازم انقدر کنجکاو یا به قول خودمون فضول شدی تا بغلت میکنیم هر جا که باشی خودتو خم میکنی پایین که یه چیزی برداری ماشااله انقدر زورت هم زیاده که با یه دست چیزایی رو بلند میکنی که ما از تعجب شاخ در میاریم.هروقت میبرم بشورمت از ...
30 بهمن 1392