آیلیآیلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

فرشته کوچولوی مامان و بابایی

چهارمین ماهگرد فرشته نازم

بخاطر حضورت در کنار من ...بخاطر حس مادرانه ای که تو به من بخشیدی ...بخاطر روح لطیف و پاکت .....به خاطر لبخند زیبایت و آفرینش تمام لحظه های زیبا و ناب زندگیم ازت سپاسگذارم         دختر زیبایم 13 آذر چهارمین ماهگرد بدنیا اومدنتو با بابا امیر مامان خونده و بابا خوندت و داداشیت مهرسام جون جشن گرفتیم مامان مرجانت خیلی خیلی برات زحمت کشید و جشن کوچولومونو تو خونه داداشیت گرفتیم خیلی خیلی بهمون خوش گذشت مامان مرجان جون و بابا ساسان جونم ممنون که برام جشن گرفتین خیلی دوستون دارم     ...
24 آذر 1392

یه روز برفی

دختر عزیزنر از جانم 14 آذر اولین روز برفی رو تجربه کردی گل زیبام انقدر آسمون و زمین زیبا شده بود که قابل وصف نیست . بغلت کردم بردمت دم پنجره بوست میکردم و بوت میکردم تو هم مثل برف بوی بهشت میدی . تو هم مثل برف پاک و زلالی از خدای بزرگم خیلی ممنونم که تورو بهم داده وقتی بغلت میکنم غرق آرامش میشم  تو هم فکر کنم که حسمو میفهمی آروم میشی تو بغلمو به یه جا نگاه میکنی . فقط ضربان قلبهامونه که با هم صحبت میکنن و صدای نفسهامون به هم آرامش میدن خدایا از بابت این همه عشق و زیبایی ممنونم ...
24 آذر 1392

اولین سفر آیلی خانووووم

مامانی جونم دخترک نازم 22 آبان شما اولین مسافرتتونو رفتی خیلی خیلی با وجود دخترک نازم بهمون خوش گذشت خیلی آروم و خوش اخلاق بودی اصلا اذیتمون نکردی  مامان قربونت همسفرهای ما داداش خوشگل و نازت مهرسام جون و مامان و بابای دومت یعنی مرجان جون و ساسان جون  و خاله ملیحه و حامد جون و هدیه جون و بهزاد جون بودن که خیلی خیلی همسفرهای خوبی بودن و خیلی خیلی خوش گذشت   مامانی شما خیلی خانوم بودی صبحها فقط میخندیدی و در کنار داداش مهرسام خوش اخلاق کلی حال کردی خلاصه هم تو هم داداشیت مارو روسفید کردین و قول دادم که هر ماه یه مسافرت خوب  ببرمت عزیز دل مامانی فدای اون اخلاق خوبت بشم من که همیشه میخندی   ...
1 آذر 1392

داداش مهرسام

دختر گلم عزیز کوچولوی مامانی تو یه داداش خوشگل و ناز به اسم مهرسام داری مامانیت عاشقشه آخه بهش شیر داده و اونم شده پسر مامانی و بابایی و داداش خوشگل شما . خوشحالم که یه داداش داری وقتی که بزرگ شدی پشتت باشه و تو هم براش یه خواهر مهربون و دلسوز باشی . راستی مامان مرجانتم تو رو خیلی دوست داره و خیلی بهت محبت دارن تازه تو هم از شیر مرجان جون خوردی که حس مادر دختریتون کامل شه خوشحالم تو این دوره ای که دوست خوب کمیابه  دوستای خوبی مثل مرجان جون و ساسان جون داریم  اینم عکسای دخملی و داداش خوشگلش   ...
16 آبان 1392

سیسمونی آیلی خانوووم

آیلی کوچولوی مامان عزیزکم به خاطر اینکه من استراحت مطلق بود نمیتونستم خودم برات وسیله ای بخرم ولی بجاش کلی تحقیق کردم که همه وسایلت جنس خوب و خوشگل باشه من هرروز کلی تو اینترنت میچرخیدم و لیست تهیه میکردم و زحمت خریدن وسیله هاتو مامان جون و بابا جون و خاله نگیسا و بابایی میکشیدن . خدایی سلیقه اونا هم خیلی خوب بود دستشون درد نکنه مخصوصا مامان جون که با این شونه دردش زحمت خریدن وسیله ها و نگهداری از منو میکشید . عزیزکم وقتی بزرگ شدی زحمتایی که مامان جون برات کشیده رو جبران کن . بابایی امیر هم خیلی برامون زحمت کشید برای همین هم هست که الان بیشتر از همه برای اون میخندی و دلبری میکنی عسلکم ...
16 آبان 1392

تولد 3 ماهگی آیلی گلم

             آیلی مامان دختر نازم 3 ماه شد که خدا تورو به ما داده خدایا ممنون . عزیزکم شما خیلی بزرگ شدی و همینطور دوست داشتنی همه عاشق اخلاق خوبتن عزیزم صبحها همیشه با خنده از خواب پا میشی و هر جا که میریم کوچک ترین اذیتی نداری مامانی و بابایی عاشقتن   برای ماهگردت ملیحه جون و حامد جون اومدن و برات یه خرس پشمالو آوردن دستشون درد نکنه انشااله سر نی نی اونا جبران میکنیم     ...
14 آبان 1392

دکتر محسن معینی عزیز

فرشته کوچولوی من امروز به اتفاق دوست خوبم آزاده جون و دختر نازش تارا خوشگله رفتیم مطب بهترین دکتر دنیا یعنی دکتر محسن معینی که شما رو بدنیا آورده برای تشکر .آخه دکتر برای بدنیا اومدن شما خیلی زحمت کشید مامانی جون دکتر معینی خیلی ماهه همینطور خانومشون خانم بهبهانی واقعا تکن تو دنیا انشااله خدا براشون بهترینها رو بخواد من که شبانه روز دعاشون میکنم . با تلاش اونا بود که دختر نازی مثل تو رو خدا به ما داد. با آزاده جون و تارا ناناز رفتیم راستی مامانی تارا جون کمتر از یکماه با شما فرق داره امیدوارم دوستای خوبی برای هم بشین . آزاده جونمم که خیلی ماهه به اتفاق هم رفتیم مطب خانم بهبهانی کلی مارو تحویل گرفت و همچنین دکتر با روی باز حتی از ما پذیر...
13 آبان 1392

گرفتن اسباب بازی ونگه داشتن گردن

دخترک قسنگم 28 مهر برای اولین بار وقتی داشتم باهات بازی میکردم و اسباب بازی هاتو بالای سرت  تکون میدادم بکی از جقجقه هاتو که خیلی دوسش داری برای چند لحظه او دستات گرفتی مامانی جونم کلی ذوق کردم آخه دیگه دخترم داره برای خودش خانومی میشه عزیزم انقدر که تکون میخوری همه عکسات تار میشه   1 آبان هم برای اولین بار وقتی دمرت کردم سرتو آوردی بالا و منم کلی ذوق کردم عزیزکم از اون روز به بعد بیشتر دمر میذارمت که عضله های گردنت محکم بشه تو هم روز به روز سرتو بیشتر میاری بالا در حدی که وقتی من نشستم میتونم چشاتو ببینم مامان قربونت بره عزیزم که انقدر باهوشی     تازه کلی هم از خودت سرو صداها در میاری و وقت...
11 آبان 1392

اولین بارون

مثل باران  چشمهایت دیدنیست //// شهر زیبای نگاهت دیدنیست زندگانیم معنی لبخند توست      ////  خنده هایت بی نهایت دیدنیست   آیلی مامان دیشب و امروز حسابی بارون بارید هوا خیلی لطیف و قشنگ شده عزیزم اولین بارونتو تجربه کردی  خدا کنه همیشه هوا همینجوری پاک و لطیف باشه و من شرمندت نشم کوچولویه مامانی.             ...
5 آبان 1392

تولد 2 ماهگی

 عزیزکم 2 ماهه که خدا فرشته نازنینی مثل تو رو به من داده روز به روز بیشتر عاشقت میشم اندازه تمام ستاره های دنیا دوست دارم آیلی عزیزم روز ماهگردت بردمت حموم  و لباسای خوشگل تنت کردم و منتظر شدیم تا مامان بزرگ و بابابزرگات بیان تو هم که عاشق حمومی انقدر تو وانت دست و پا زدی که اومدی بیرون خسته خسته بودی و خوابیدی وقتی مهمونامون اومدن هر کاری میکردیم بیدار نمیشدی برای همین تمام عکسای دومین ماهگردت چشمات بسته است و خوابی مامانی و بابایی جون مامان بزرگ و بابا بزرگ خاله نگیسا عمو علی ...
5 آبان 1392